مریم ۱۶ ساله از مدرسه معراج میگفت: ""زنگ اول و پیش از شروع رسمی کلاس. بوی بسیار تندی پیچید. برخی فریاد زده و برخی دیگر به حیاط مدرسه فرار کردند. سردردِ من زیاد بود وقتی رفتم شدت بو در حیاط تقریباً ۲ برابر شد؛ روایت خبرنگار خبرشناسرا بخوانید.
گروه سیاسی - مهدی مشکینی: بعد از حضور 2 روزه در قم و روایت ماجرای بدحالی دانشآموزان قمی، تصمیم گرفتم به استان اردبیل که بعد از قم دچار این عارضه شده بود بروم.
در سفر 2 روزهای که به اردبیل داشتم، در بیمارستان امام خمینی(ره) حضور یافته و تقریباً با همه دانشآموزان دختر و پسر، معلمان و یکی-دو مستخدم مدرسه که بستری بودند، صحبت کردم. در چند مدرسه، مرکز بهداشتی درمانی و آموزشوپرورش استان حضور یافتم و با مسئولان استانداری، رئیس دانشگاه علوم پزشکی، رئیس اورژانس، مسئولان امنیتی، معلمان و مدیران و تقریباً همه افراد مؤثر و دخیل در پیگیری موضوع بدحالی دانشآموزان اردبیل گفتوگو کردم.
در این گزارش، تلاش شده تا روایت میدانیام از مدارس اردبیل، بهصورت خلاصه و مفید و البته صریح و بیپرده با مخاطبان در میان گذاشته شود.
آنچه میخوانید یک گزارش تحلیلی- تحقیقی و البته میدانی از روایت من از اردبیل است که با همکاری دفتر استانی خبرشناستهیه شده است.
***
آرام-آرام تاریکیها میروند و هوا روشن میشود. ساعت 8 صبح؛ اردبیل. ابتدا به استانداری میروم. چهار روز از ماجرای بدحالی دانشآموزان اردبیلی میگذرد و در استانداری همه در حال پیگیری ماجرای چهارشنبه بودند که البته روز بعد آن نیز در یکی-دو شهرستان و یک مدرسه تکرار شده بود.
با آقای محبوبیپور مدیرکل امنیتی استانداری صحبت کردم؛ به من گفت چهارشنبهی هفته گذشته ساعت 10 صبح خبر بدحالی مدارس را دریافت کرده و از آنموقع چند کمیته که از پیش تشکیل داده بودند، شبانهروزی فعال هستند.
این بخشی از صحبتهای مدیرکل امنیتی استانداری است: "ما بعد از ماجرای قم؛ موضوع بدحالی دانشآموزان را بهعنوان یک فرض در نظر گرفته بودیم و بر همین اساس، یک بیمارستان با صد تختخواب را با تیم درمانی آن تشکیل دادیم تا در صورت مواجهه با این موضوع، غافلگیر نشویم."
او ادامه میدهد: "صبح چهارشنبه تماسی از رئیس اورژانس داشتم که میگفت دانشآموزان در چند مدرسه دچار بدحالی شدهاند؛ همراه با تیم استانداری فوراً به محل اعزام شدیم؛ ترس و وحشت مدرسه را فرا گرفته بود؛ تماس پشت تماس. نهایت اینکه 11 مدرسه در یک روز دچار عارضه و حدود 600 دانشآموز به بیمارستان منتقل شدند که اکنون نزدیک به 30 نفرشان در بیمارستان هستند. درباره مسائل امنیتی نیز باید بگوییم در سطح ملی در حال اقداماتی هستیم که البته در زمان خودش اطلاعرسانی خواهد شد."
بعد از دیدار استانداری، به بیمارستان امام خمینی(ره) که بهعنوان بیمارستان اصلی جهت درمان دانشآموزان تعیینشده بود، رفتم. از مسئول اورژانس بیمارستان درباره تعداد بستریها پرسیدم که گفت: "چهارشنبه که این اتفاق افتاد، از 11 مدرسه دانشآموز به اینجا آوردند که بیش از 90 درصد آنها در کمتر از چند ساعت مرخص شدند و بخشی دیگر برای یکشب بستری بودند اما الان 32 نفرشان - که چند نفر روز پنجشنبه اضافه شدهاند- بستری هستند که دانشآموز دختر و پسر، معلم و مستخدم را شامل میشود."
بخش بستری، اتاق یک، تخت اول. یک خانم که سنوسالش اصلاً به دانشآموز نمیخورد و بعد فهمیدم مادر یکی از دانشآموزان مدرسه شهید فهمیده است، میگفت: "رفته بودم نازنین را از مدرسه بیاورم. در حیاط مدرسه برای ده دقیقه با یکی-دو دانشآموز صحبت کردم اما چند دانشآموز به حیاط آمده و گفتند بوی بدی در کلاس پیچیده است؛ دیگر هیچچیز نفهمیدم جز سرگیجهی شدید".
بغلدستی او، دختر 16 سالهای بود از مدرسه معراج. «مریم» شرح ماجرا را اینطور تعریف میکرد که: "سر زنگ اول و پیش از شروع رسمی کلاس. بوی بسیار تندی پیچید. برخی فریاد زده و برخی دیگر به حیاط مدرسه فرار کردند. سردردِ من زیاد بود وقتی رفتم شدت بو در حیاط تقریباً 2 برابر شد و کاملاً افتادم و هیچچیز یادم نیامد".
تخت کناری، دختری است 18 ساله از مدرسه بهاران که اولین مدرسهای بود که دچار این عارضه شد؛ با قطع سخنان مریم به خطاب به من گفت: "مدرسه ما اصلاً خیلی به بوی تند شبیه بود؛ انگار یک گاز بود، گاز فلفل یا گاز تُند. خیلی ترسیده بودیم. نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود اما این بود، تمام گلو و ریه ما را میسوزاند".
دانشآموز 13 ساله دیگری از «مدرسه خلبان ذاکر» روایت میکرد که: "گرچه بوی تند میآمد اما من فقط احساس کردم که دیگر نمیتوانم راه بروم؛ پاهایم کاملاً سست شده بود؛ من نمیدانم چطور میتوان گفت که گاز n2 بود؟ مگر گاز میتواند پاهای آدم را سست کند."
روایتهای دیگر دانشآموزان که تقریباً با 20 نفرشان صحبت کردم همه نزدیک یا شبیه به یکدیگر است؛ «غزال» دانشآموزی است که یک پای او کاملاً دچار اسپاسم شدید شده و به قول خودش حتی نسبت به سوزن نیز هیچ واکنشی ندارد.
دکتری که بالای سرش بود به من گفت: " نتیجه تمام آزمایشها و تحقیقات نشان میدهد که وضعیت غزال رو به بهبودی است و احتمالاً تا چند روز دیگر، عارضه اسپاسم به طور کامل رفع خواهد شد". غزال هنگام خداحافظی - به مزاح - میگفت خوب هم که بشوم، موضوع جانبازی باید پابرجا بماند.
اتاقهای روبهرو برای پسران است. دانشآموز 17 سالهای که بهعنوان اولین نفر بو را در کلاس احساس کرده میگفت: "همهچیز از سر زنگ هندسه شروع شد. همه از شب گذشته استرس امتحان را داشتیم، هنوز امتحان شروع نشده بود که بو پخش شد. من به بچهها گفتم بوی گاز میآید. اولش یکی-دو نفر گفتند میخواهی یک بلا سر امتحان هندسه بیاری! اما بعد از یکی-دو دقیقه همه متوجه این بو شدند و از کلاس فرار کردیم".
او که به گفته مادرش مبتلا به آلرژی مادرزادی است، میگوید راه رفتن برایش مقداری سخت شده است. البته بغلدستی او که از مدرسه پسرانه شاهد است میگفت: "من فقط مشکل تنفسی دارم که در حال بهبودی است؛ در مدرسهی ما فقط کلاس ما این بوی بد را احساس کردند و جالب اینکه کلاس ما پنجرهای رو به بیرون داره و به دلیل اینکه میزها را جابهجا کرده و گرد و غبار هم کلاس را گرفته بود، پنجرهی رو به کوچه را باز گذاشته بودیم".
با مریم، علی، اسرا، صبا و .... هم صحبت کردیم؛ اظهاراتشان تقریباً همه شبیه توضیحات آرین، غزل و دیگر دانش آموزان بود.
مستخدم مدرسه که زنی 40 ساله است میگوید: "بعد از کمک بهدانش آموزان به کلاس رفتم اما همانجا احساس خفگی کردم." یا معلمی که در بخش اورژانس بستری است و همراه با بیش از 10 دانشآموزش دچار بدحالی شده، میگوید: "عارضهی ترس بین دانشآموزان از پیش وجود داشت و زمینه برای چنین نتیجهای فراهم بود".
جمعبندی گفتوگوی دو ساعته من با دانشآموزان بستری همین است و البته بعضاً در چند مورد تیکههای سیاسی، درخواست رسیدگیهای بیشتر و...
در چند مورد برخی دانشآموزان میگفتند "چرا برخی معلمان همچنان پیگیر حضور آنها در کلاس هستند؟" این موضوع را از رئیس آموزش و پرورش استان هم پرسیدم که گفت: "هیچ معلمی چنین حق و اجازهای ندارد".
یکی از معلمین مدرسه هم گفت: "با توجه به اخبار بدی که از قم و بروجرد آمده بود، دانشآموزان زمینه لازم روانی و روحی را برای بدحالی داشتند".
در راهرو، رئیس اورژانس بیمارستان خطاب به مدیر یکی از بیمارستانها میگفت: "شما با چه مجوزی به دانشآموزان گفتهاید بعد از استشمام بوی بد، بنشینند؟ اگر این گاز بوده باشد به دلیل چگالی خاصی که دارد، در سطح پایین میماند و هرچقدر بیمار پایینتر باشد، عارضهاش بیشتر میشود." مدیر هم میگفت: "ما از کجا باید چنین پروتکلی را بدانیم؟ کسی به ما چیزی نگفته است".
در همین زمینه با معاون درمان بیمارستان صحبت کردم؛ دکتر خواستار تدوین دقیق یک پروتکل پدافندی بود و میگفت "اکثر بیماران ما با کبودی صورت و سوزش چشم اعزام شده بودند؛ گرچه تقریباً همه آنها ترسیده بودند ولی ما مجموعهای از اقدامات درمانی را در دستورکار قرار دادیم؛ اقدامات آزمایشگاهی، تحقیقاتی، روانی و درمانی که به نظر تاکنون بسیار مفید بوده است و جز در دو یا سه بیمار درباره هیچکدام نگرانی خاصی نداریم".
مدارس در اردبیل تعطیل نیست اما اکثر دانشآموزان سر کلاس نمیآیند و خودشان بهصورت خودش جوش تعطیل کردهاند. این موضوع را در جریان حضورم در دو-سه مدرسه متوجه شدم. مثلاً در مدرسه معراج یا آسیه. مدیر مدرسه معراج اینطور روایت میکند: "ساعت8:30 صبح، یکی از دانشآموزان سر کلاس گفته بود بوی بدی از کلاس استشمام میکند؛ یکیشان پایین آمد و دیدیم حالش بد است. فوراً به اورژانس و آموزشوپرورش اطلاع دادیم، چند ماشین اورژانس همراه با اداره گاز، آتشنشانی و یک گروه تخصصی وارد مدرسه شدند و چند دانشآموز را به بیمارستان منتقل کردند".
در ادامه به مدرسه آسیه رفتم، مدیر شیفت آن روز درباره روایت دانشآموزان، درباره بوی پیفپاف (حشرهکش) سخن گفت و توضیح داد که روایتهای دانش آموزان کاملاً متناقض بود؛ یکی میگفت بوی عطر تند میآید؛ کناریاش بوی دیگری را میگفت. جمعبندی او این بود گه گرچه ممکن است بویی در مدرسه پیچیده باشد اما علت اصلی بدحالی دانشآموزان استرس، اضطراب و ترس است.
این کارها به جمهوری اسلامی میآید یا اپوزیسیون؟
در ادامه با آیتالله عاملی نماینده ولیفقیه در استان و امام جمعه اردبیل تماس گرفتم تا با ایشان نیز دیداری داشته باشم. آیتالله عاملی گفت برای جلسهای به تهران رفته اما درباره این ماجرا گفت "من از همان روز اول پیگیر بودم، خداروشکر که اکثر دانشآموزان همان ساعت اولیه ترخیص شدند و تعداد کسانی که بستری هستند نیز رو به کاهش است؛ اینها همه فرزندان من هستند؛ ما هشت سال در جنگ شیمیایی خوردیم که اینها مسموم یا بدحال نشوند؛ حالا دشمن میخواهند از دختران و فرزندان ما انتقام بگیرد؟"
بعد از گفتوگوی تلفنی با امامجمعه که در مسیر دانشگاه علوم پزشکی انجام شد، به دیدار "دکتر علی محمدیان" رئیس دانشگاه علوم پزشکی استان رفتم؛ بعد از خوش و بش؛ تلفنش زنگ میخورد. یک نفر آن طرف خط میگوید "در کتابخانهی نزدیک استانداری بوی بدی پیچیده است."
دکتر فوراً علاوه بر اورژانس یک تیم تخصصی را به آنجا میفرستد و سپس گفتوگو را آغاز میکند. از دکتر محمدیان پرسیدم این دانشآموزان با چه پروتکلی درمان شده اند؟ که در پاسخ گفت: "من با رئیس دانشگاه قم، معاون درمان وزیر بهداشت، رئیس دانشگاه علوم پزشکی و شخص وزیر چندینبار گفتوگو کردم تا درباره پروتکل به یک جمعبندی برسیم".
او با نشان دادن پروتکل تدوینشده از سوی وزارت بهداشت برای درمان دانشآموزان، مسموم یا بدحال میگوید "درمان، پروتکلپذیر نیست چون ممکن است مورد با مورد متفاوت باشد؛ برخی دانشآموزان ما بیماری زمینهای داشتند؛ برخی به هنگام مراجعه دچار مشکل تنفسی، برخی عارضههای چون اسپاسم، سردرد یا سرگیچه شدید داشتند که ما ضمن توجه به پروتکل وزارت بهداشت، درباره هر بیماری یک درمان خاص تدوین کردیم که به نظرم در حوزه درمان موفق بودهایم".
از دکتر سؤال کردم آیا شما تحقیقاتی درباره علت داشتهاید؟ که گفت "از همان روز اول چندین مرکز را مأمور به نمونهگیری و آزمایشهای متعدد کردیم گرچه نمونهها را به تهران نیز ارسال کردیم، اما خود بنده تا نیمهشب در بیمارستان ماندم و تکتک آزمایشها را تا حد ممکن بررسی کردم؛ معاون درمان هم در بیمارستان حضوری کامل داشت و لحظهبهلحظه به ما گزارش میداد."
درباره نتیجه تحقیقات نیز میگوید به یک مورد بهعنوان یک فرضیه علمی و قابل تحقیق رسیده اما چون هنوز مراحل علمی و تحقیقاتی آن طی نشده اجازهی اعلامش را ندارد اما همین بس که این مورد احتمالی، یک ماده ضعیف شده است که هیچ عارض پایداری ندارد.
از رئیس دانشگاه درباره آنچه به عنوان هیستری دستهجمعی گفته میشود، سؤال کردم که گفت: "برخی میگویند هیچ عامل فیزیکی دخیل نیست و تنها عامل روانی وجود دارد و برخی دیگر، عامل روانی را رد و تنها به علل فیزیکی یا خرابکاری استناد میکنند؛ برداشت من این است که ماجرا ترکیبی از عوامل روانی و عوامل فیزیکی است چراکه به گفته او، این دو عامل در یک دیگر مؤثر است و یک علت آن میتواند عامل دوم را نیز ایجاد کند".
تلفن رئیس دانشگاه مجدد زنگ میخورد؛ تیم اعزامی به کتابخانه گزارش میدهد که علاوه بر آنها، تیم اورژانس و آتشنشانی نیز در کتابخانه حضور یافتند و بر اساس بررسیها، موضوع کاملاً غیرواقعی بوده چراکه یک نفر که حالش هم خوب بوده، بوی بد را احساس کرده است، همین.
در برنامه پایانی، در آموزشوپرورش استان با آقای صفری رئیس اداره گفتوگو کردم؛ از او درباره آمار دانشآموزان پرسیدم که گفت "روز چهارشنبه 11 مدرسه مبتلا شده بودند؛ روز پنجشنبه یکی-دو مدرسه و روز شنبه هم در یکی-دو شهرستان. نهایت اینکه تا امروز 1200 مراجعه به بیمارستان داشتیم اما حداکثر 600 نفر (بعضا افرادی بودند که بیش از یکبار به بیمارستان مراجعه کرده بودند). چراکه در برخی موارد دانشآموزی داشتیم که سه یا چهار بار بعد از ترخیص به بیمارستان برگشته است".
صفری با انتقاد از فضای روانی و سنگین رسانهای در اردبیل گفت "رسانههای ضدانقلاب طوری وانمود میکنند که گویا تمام دانشآموزان ما دچار بدحالی که نوعش مشخص نیست شدهاند؛ ما 262 هزار دانشآموز داریم که 600 نفرشان بدحال شدهاند و اکنون حدود 32 نفر از آنها بستری هستند؛ من از آن روز، هر روز و شب در بیمارستان هستم و با تکتک دانشآموزان در تماسم؛ مسئله اصلی ما موضوع روانی است که باید همه تلاش کنیم مدیریت شود".
رئیس اداره آموزشوپرورش استان میگوید "در استان اردبیل، همه از استاندار و فرماندار گرفته تا امام جمعه و دستگاه امنیتی همراه و همصدا هستند؛ روز چهارشنبه کل مسئولین استان در بیمارستان بودند و واقعاً انتقال چند صد دانشآموز، آنهم در دو-سه ساعت به بیمارستان و حتی درمان آنها کار آسانی نبود اما به لطف همراهی و اتحادی که در استان وجود دارد و البته پیشبینیهای احتمالی که از پیش شده بود، این موضوع مدیریت شد".
گزارش و روایت من در اردبیل تمام شد؛ تقریباً حال همه دانشآموزان مساعد است و تا یکی-دو روز آینده همهشان ترخیص و با سلامتیِ کامل به مدرسه برمیگردند و سیاهی برای آن میماند که تصور کرد دود سیاهش بر روی سفیدی و بزرگی سبلان سایه انداخته است.
انتهای پیام/